کد مطلب:210680 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

دامنه حیات تا کجا است
از مطالعات و تحقیقاتی كه در باب اوضاع و احوال كره مریخ به عمل آمده تقریبا مسلم گشته كه حیات و عناصر زنده در این كره موجود



[ صفحه 107]



است. اگر این سیاره و زمین ما كه دارای تحولات مختلفی هستند از بدو تشكیلشان منبع و منشاء پیدایش حیات شده باشد در این صورت نمی توان حیات را یك پدیده ای دانست كه بر حسب یك امر اتفاقی به وجود آمده باشد بلكه وقوع این امر در اثر ایجاد شرایطی بوده است كه به وقوع پیوسته و در نتیجه این پدیده حیاتی به وجود آمده است. اما معنی و حقیقت حیات منحصر به همین صور و انواعی نیست كه ما آنها را در كره زمین می شناسیم چه همین حیات عالم مریخی گفته ما را تأیید می كند كه انواع گوناگون حیات ممكن است در شرایطی به وجود آیند كه به كلی نسبت به شرایطی كه در كره زمین حكومت می كند متفاوت و از انواع و اقسام موجودات ذی حیات زمینی جدا باشند و یا اقلا از بعضی جهات با هم یكسان نباشند معهذا این نظریه فعلا مقبولیت عامه دارد كه تمام موجودات حیاتی لزوما باید بر اساس شیمیائی «كربن» متكی باشد زیرا به واسطه قابلیت عجیبی كه در این جسم هست تركیبات مختلف و گوناگونی در امتزاجات خود ظاهر می سازد و همین قضیه ما را وادار می نماید تا سیاراتی كه به جهت حیات نامناسبند (یعنی آنهائی كه حرارت سطحشان بالاتر از 100 درجه سانتیگراد باشد) از این موضوع بركنار نهیم چه وقتی حرارت بیش از این حد باشد ساختمان ملكوتی بیشتری از تركیبات عالی تجزیه می شوند یا بالعكس در حرارت های خیلی پست فعالیت های حیاتی كه قویا با فعل و انفعالات شیمیائی بستگی دارند در سرمای زیاد به مقدار قابل ملاحظه ای نقصان می یابند. از ملاحظاتی كه در كنه طبیعت عناصر حیاتی و اشكال مختلفه ای كه امكان مواد آلی مورد شناسائی ما در آنها باشد و نیز با تجارب تجزیه و تحلیلی كه جدیدا در روی بعضی از احجار كربن دار آسمانی به عمل آمده (از آن جمله سنگ آسمانی كه در رگی ORGUEIL نزدیك مونتوبان MONTOWBON از شهرهای فرانسه در سال 1846 میلادی سقوط نمود) در قرن نوزدهم و در اوایل قرن بیستم اغلب رجال علم نسبت به وجود موجودات حیاتی در كرات دیگر بدون دلیل و برهان منطقی به ابراز مخالفت و تردید و تشكیك برخاستند و متفكرین و مكاشفین این نظریه را بر خلاف حق و حقیقت به ایدآلیست توصیف كردند كه از آن جمله منجم شهیر و عالی مقام فرانسه كامیل فلاماریون است كه معتقد بود حیات نباید تیول سیاره ما باشد، چه این غریزه و سرشت بشری كه می خواهد خود را مركز و كانون تمام اشیاء بداند و به همین جهت حتی مردمان عالم همه فكر نكرده بودند كه ممكن است



[ صفحه 108]



احجار سماوی كربن دار محتوی سلول های متحجر باشند.

یاخته ها یا سلول های متحجر ماورای ارضی.

از سال 1961 میلادی كه دانشمندان آمریكائی یعنی پروفسور نژی Negi و كلوس Claus از مطالعات میكروسكوپی كه در قطعات بعضی از احجار سماوی كربن دار به عمل آورده و نتیجه آن را منتشر ساختند چنین برمی آید كه پنج نوع مختلف از سلول های متحجری كه هر یك 5 الی 30 میكرن اندازه گیری شده و طبقه بندی گشته در آنها وجود دارد ولی در صورت ظاهر آنها مشابه سلول های هم سنگ زمینی خود نیست، بعضی منشور شش تركی است كه فقط در سنگ آسمانی ارگی یافته اند و برخی فقط دارای یك برآمدگی های سطحی می باشند این سلول ها دارای یك جرم مركزی نیز هستند كه هسته اتمی را به خاطر ما می آورند به علاوه یك ناحیه روشنی شبیه (سیتوپلاسم Sytoplasme یعنی قشر خارجی سلول) كه از غشائی احاطه شده است در هر میلی گرمی از آن 1700 عدد سلول به شمار آمده اما نتایجی كه از تحقیقات فوق به دست آوردند بلافاصله مورد اعتراض و مشاجرات عده ای از متخصصین فن قرار گرفت، ایشان بدون آنكه خود در این باره تحقیقاتی به عمل آورند و صحت و سقم ادعای نژیر و كلرس را اثبات كنند چنین انتشار دادند كه ممكن است سلول های مورد بحث اصلا از سلول های زمینی بوده كه با احجار سماوی پس از سقوط اختلاط و امتزاج پیدا كرده باشند سپس بعضی از محققین دول متحده آمریكا این موضوع را عمیقا در تحت مطالعه و بررسی قرار دادند و هیچ جای شك و تردیدی در صحت نظریه نژیر و كلوس باقی نماند و مسلم نشد كه این سلول های حیاتی از سلول های غیرزمینی هستند ضمنا بعضی از محققین زلاند جدید نیز درصدد تحقیق نظریه فوق برآمدند و به همان نتایج نژیر و كلوس رسیدند.